آسمانی پدر و مادرآسمانی پدر و مادر، تا این لحظه: 10 سال و 2 ماه و 10 روز سن داره

آسمانی

عبد صالح

  فرشته زمینی ام این را از زبان مادری مینویسم که به اندازه تمام عمرش از رحمت خدا چشیده، خداوندی که اگر بروی باز هم با تو خواهد ماند،عزیزکم در این دنیا همه چیز پر از خداست ،فقط کافی است به قلبت رجوع کنی،نیازی نیست انسان بزرگی باشی؛انسان بودن خود نهایت بزرگی است. گلم وابستگی به هر چیزی و هر کسی غیر از خدا برای زندگی و سازندگیت کشنده ترین چیز است،وخوشبختی در این دنیا تنها در کنار اوست که معنا می گیرد واین را بدان که فرو افتادن در مقابل خدا تنها راه برخاستن است. پس عبد باش،عبد صالح؛این تنها خواسته من از گلی است که عاشقانه او را می پرورم به امید روزی که در گلستان خداوندی ببینمش. ...
30 شهريور 1392

خادم الرضا(ع)

فرزندم؛چندی است که دیگر نمی نویسم،گویی دست و افکارم تراز در نمی آیند،دستانم شاید اما دلم  نمی رفت به نوشتن، این کلمات به هم دوخته کجا واحساسات من کجا؟ می خواستم نخوانده مرا بفهمی.... علی رغم اصرار همسر عزیز تر از جانمان به مکتوب کردن این روزها، تا به حال نشد که شرح حالی بنویسم ولی دیدم مگر می شود خادم الرضا(ع)باشی ودر شب میلادش صفحه ات سفید بماند،واین شد بهانه نوشتنم: حتما قرار شاه وگدا هست یادتان؛ آری همان شبی که زدم دل به نامتان؛ مشهد ؛ حرم ؛ ورودی باب الجوادتان؛ آقا ؛ دلم  عجیب گرفته برایتان...... زیارت این بار برای هردومون رنگ و بویی دیگر داشت،دو نفر بودیم ولی با حسی سه نفره،تمام قد ایستادیم و سر خَم کردیم؛حس مب...
25 شهريور 1392
1
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به آسمانی می باشد